روبروی آینه میشینم. فکر میکنم میشه صدا ها از بین برن؟ فقط صدای باد بمونه. صدای درختا، صدای دریا، صدای موج. اما صدا ها همیشه هستن و میشنوم که میخونه "حسرت راه رفتن همیشه با من هست. ریشه هام گرفتن از من دو پای رفتن رو. "

~ من شبم در حسرت ِِ ماه.