چیزهای خیلی زیادی هست که میتونه یادآور لحظههایی باشه که زیاد ازشون نگذشته. یادته که تمام تلاشت رو کردی که بیای بالای آب. تمام تلاشت رو کردی که خودت رو از میون دیوارها نجات بدی. چقدر گذشته؟ نمیدونم. اما وقتی یک اتفاق کوچک مشابه یادآور میشه، حس میکنم دوباره قفسهی سینهام سنگین شده. دلم میخواد برم یکجا بنویسم که هیچ وقت فراموش نکن. فراموش نکن میخواستی چه کاری بکنی کجا بری و به چی برسی توی این زندگی که فقط یکبار داری. گول نخور دوباره. نترس. این دفعه شجاعتر از دفعه قبل باش. فکر کنم به خاطر همین که شده باید یاد بگیرم پشت خودم باشم.
فراموش نکن. هیچ وقت.