پنجره های آبی

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد

پنج شنبه و یک شنبه هردو روزهای عادی از هفته اند، مثل تمام روزهای دیگر. اما برای من، روز های دیدن "درخت زیبا" اند و از سبز به نارنجی و از نارنجی به بی برگی و از بی برگی به سبز رنگ عوض کردن هایش. دیدن گذر فصل ها، گذر عمر، گذر لحظه ها.

دفتر های جلد ارغوانی همیشه برایم الهام بخش بودند، مثل همان پنجره، همان گل های لب پنجره، مثل همان پرده ی سفید که با باد تکان میخورد.

عصر بیست و چهار چراغ اتاق را روشن کردم. چشمم افتاد به دفتر ارغوانی روی میز. دست هایم را گذاشتم روی میز و نگاهش کردم. با دقت به برگه های سفیدش نگاه کردم و یاد ِ فروردین دو سال قبل خاطرم را روشن کرد. یاد ِ دفتر ارغوانی آن زمان افتادم. عصر بیست و چهار بود که فهمیدم که قرار نیست حافظه ی انسان ها همه چیز را به خاطر بسپارد. پاک می شود و فراموش می شود و می رود تا روزی که یک لحظه دوباره برمیگردد. اما روزی هست که حتی برگشتی در کار نیست. روز های قدیم رفته اند تا همیشه و فراموش شده اند و وقت ِ شروع ِ دوره ی جدیدی است. و من چقدر خوشبین ام به این دوره ی جدید. چقدر روشنم. چقدر به "هرچی شد آخرش ازش بهترین رو میسازم" ایمان دارم.

۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۵۱ ۰ نظر
م.

گذر فروردین

بین شلوغی این روزا میرم کنار پنجره وقتی بارون میزنه و خونه توی سکوت مطلق فرو رفته. صدا مییاد، صدای قدیمی. میخونه باش فردای ِ من. ممکنه دوباره برگردن؟ آره.

چمن های سبز پر از لاله های رنگی بود. فکر کردم چند نفر به اندازه من گل لاله رو دوست دارن؟ کتاب خریدم بعد چندوقت. دارم برمیگردم به خودم، بعد این همه نبودن.

شمع هارو که فوت کردم یادم رفت آرزو کنم. اما میدونم. میدونم که چی میخوام.

۲۷ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۳۰ ۰ نظر
م.

مبارک

سال خوبی باش. :] 
مثل همین چندساعت..
۰۱ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۲۷ ۲ نظر
م.