بین شلوغی این روزا میرم کنار پنجره وقتی بارون میزنه و خونه توی سکوت مطلق فرو رفته. صدا مییاد، صدای قدیمی. میخونه باش فردای ِ من. ممکنه دوباره برگردن؟ آره.

چمن های سبز پر از لاله های رنگی بود. فکر کردم چند نفر به اندازه من گل لاله رو دوست دارن؟ کتاب خریدم بعد چندوقت. دارم برمیگردم به خودم، بعد این همه نبودن.

شمع هارو که فوت کردم یادم رفت آرزو کنم. اما میدونم. میدونم که چی میخوام.