باید بارون بییاد و برم سی و سه پل، راه برم و حرف بزنم تا بارون غم هارو بشوره و ببره. باید ستاره دنباله دار گوش بدم. باید نشسته باشم کنارت و برام مهم نباشه که بی دهن لبخند میزنی. از ستاره های گمشده ام حرف بزنم. از تمام چیزهایی که انگار هیچ وقت نبودن. بعد یکی از رویاهای شب های گرم و روشن تابستون فکر کردم که هستن؛ ولی نبودن. 
آدم ها انتخاب میکنند که با بعضی چیزا کنار بییان؛ ولی در مورد من، یه صدایی هست که خیلی وقته میپرسه چرا باید این طوری میشد.