دنیایی که برای خودت میسازی. دنیایی که خبر های جهان مثل سیل ویرونش میکنن اما هنوز امید داره به نسل بشر. دنیایی که وسط یه روز برفی سردرگم، گذشته ات رو برمیگردونه تا یادت بییاره روز های برفی همیشه سفیدن. دنیایی که یادم مییاره ملیکا کی بود و چقدر بی شباهت به کسی که تمام یک سال گذشته، خیلی وقتا یادش رفت نفس بکشه. 

این همه سفیدی، بالاخره یادم آورد.