فکر میکردم وقتی بهش بگم چه تصمیمی گرفتم چه عکس العملی نشون میده. واضح بود که شروع میکرد و از تمام سختی ها و فلاکت های مسیر پیش رو برام حرف میزد و از مسیر مخالف مدینه ی فاضله ای رو ترسیم میکرد که تو گویی هیچ ایرادی نداره. نمیدونست وقتی چشمامو میبندم و بهش فکر میکنم، وقتی میبینم هنوز هم بلدم خیال پردازی کنم و وقتی غرق میشم چه لذتی میبرم. 

مثل آلبوم Ghost stories قشنگی. مثل پیاده روی خیابون فلسطین الهام بخش. 🌱🍀