چه ابر تیره ای گرفته سینه تو را 
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی شود

ه.الف.سایه 


- برای بارون ِ قشنگ چهارم مهر. 
وقتی که خستگی از نوک انگشتات بیرون میزنه. و باورت میشه که دیگه واقعا باید بری.