سرم رو که میذارم اینطرف یعنی سمت پنجره، هر بار که برمی‌گردم چشمم می‌افته به سه تا پاکت مقوایی که سوار شدند روی یک طناب بافتنی سفید. نقطه‌ی کور اتاق اینجاست. دیوار سبزآبی به خاطر لوله‌ی بخاری جلو اومده. پاکت‌ها بین این برآمدگی و پنجره آویزون اند. خیلی سال پیش کلی از کاغذهایی که نمی‌دونستم باید باهاشون چه کاری بکنم اونجا بودند. بعد از کنکور پاکت‌ها کاملا خالی شدند. فقط یک مقوای سفید بی‌استفاده باقی موند. کاغذها از خلاصه‌ی قواعد عربی بودند تا فصل آینه‌های فیزیک. اون موقع حوصله‌ام برای انجام کارها بیشتر بود. یادمه تمامشون رو دسته‌بندی کردم. به درد بخورها جدا برای اینکه همراه کتاب‌ها بدمشون به بقیه. یک سری مستقیم به بازیافت. خیلی کم برای یادگار. اون‌هایی که سفیدتر بودند بمونند برای چرک‌نویس.‌

سه سال گذشته کمتر وقتی اینجا بودم. شاید برای همین هیچ فکری به حال پاکت‌های مقوایی آویزون از گوشه‌ی اتاق نکردم. وقتی بودم همیشه عجله داشتم. عجله‌ی دیدن همه. عجله‌ی رسیدن به نوبت دکتر. عجله‌ی رفتن از مطب دکتر به مهمونی. دو تا از پاکت‌ها قهوه‌ای روشن اند و یکی زرشکی تیره. مانتوی لاوان. روسری رابو. صنایع دستی بهی. اولی مانتوی آبی‌‌ای بود که میم همیشه می‌گفت رنگش عجیبه و قشنگ و دیگه ندارمش. دومی شال بافتنی سرمه‌ای که تمام این سال‌ها زمستونی بدون اون سر نشد و توی خیلی از عکس‌ها هست. هنوز هم هست. توی کمد کنار پالتوی قدیمی. سومی مانتویی که یک روز عصر بعد از گشتن کل خیابون ر. توی یکی از کوچه‌ها مغازه‌ی آروم و جمع و جورش رو پیدا کردیم. هزار سال پیش بود انگار. نزدیک غروب بود و نور روشن از لابلای درخت‌ها پیاده‌رو رو روشن کرده بود. کفپوش‌های مغازه صدای خوبی میداد و فروشنده‌ها مهربون بودند. مانتو دکمه‌های چوبی داشت و گلدوزی‌های ساده. آخرین بار که پوشیدمش ترم چهار بود. بعد از اون رفت توی کمد تا دفعه‌ی بعد که دلم براش تنگ بشه.

امروز صبح اتاق رو مرتب کردم. مرتب یعنی جمع و جور و گردگیری فقط. دلم می‌خواد مثل همیشه از کتابخونه شروع کنم؛ اما چیدمانش رو دوست دارم. دلم می‌خواد پاکت‌ها رو بذارم توی کمد. پاکت‌های خالی بی‌استفاده. اما هنوز حس میکنم که باید یک چیزی جا مونده باشه. شاید کاغذهایی که به یادگار نگه داشتم. شاید بعد از زدن دکمه‌ی ثبت برم و داخلشون رو نگاه کنم. شاید هم نه. از اتاق بیرون برم و مثل همیشه پناه ببرم به سکوت پذیرایی. فکر تغییر اتاق رو هم از سرم بیرون کنم.